سالها پیش
که کودک بودیم
حال و هوای دل مردم خوب بود .
نهر ها پر آب بود ،
همچون رود.
لب ماهی ها لبخندی داشت
خوشگل و سرد و کبود
لاک اولاکو ها چه تماشایی داشت ؟
عطر گل ها از قرمزی صورتشون بیشتر بود .
سبد چای هنوز ،
گِرد ،
بهداشتی ،
پلاستیکی نبود .
چای دم آمده عطرش ولی ،
بال در بال نسیم ،
از ور ایوانِ گلیخانه ما ، تا امامزاده چوشل میرفت .
چای چین ها جوان
ته زنبیل چای
الکی رادیویِ کوچکِ روشن داشتن.
خودشان بهتر وبامزه تر از رادیو ها می خواندن .
چه صدایی داشتن ؟
و چه میرقصیدن؟
روستا از همه سمت زمزمه بود .
دل نا خوش کم بود
دختران روستا گونه هاشون پرخون
پسران زبر و زرنگ ورزیده
هیکل کاری مردان و زنان پر هیبت
پیرمردان خرسند
و چپوق ها پر دود
آخرین خواهش شان نذر امامزاده گرماخانی ..
همه می دانستن حاجت هاجر و امدلی چه بود ؟
برگ افتاده شمشاد
داخل آلونک
خبری خوش بوداز آمدن نوزادی
لای شمشاد لب چشمه،
چقدر سبز ؟
چقدر آلونک ؟
بسته بودند دخیل؟.....
ادامه دارد
ور ایوان : به ایوان سمت شمالی یا جنوبی خانه های روستایی به زبان محلی گفته میشه
گلیخانه : خانه های روستایی اقلیمی گیلان که نمای بیرون و گاهی داخل هم از کاهگل استفاده میشد .
اولاهکو : لاک پشت
ا.آخگر
۸ شهریور ۱۴۰۰